
نمایش هولناک اسطورهی دهه هشتادی
روشنک عاشق بازیگری است، عاشق مشهور شدن. پیشنهاد نصفه نیمهای هم از هالیوود دارد اما برای نشان دادن تواناییاش مجبور میشود بازیگری را از قهوهخانهای متروکه در خارج از شهر آغاز کند. در ابتدا همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه او و دوستانش پی میبرند موجودی اسرارآمیز توی قهوهخانه قایم شده است. آنها فکر میکنند با فرار کردن از قهوهخانه نجات پیدا میکنند غافل از اینکه قاتلهایی بیرحم که از دل تاریخ بیرون آمدهاند، در کمینشان نشستهاند. قاتلها در پی چه هستند؟ آیا شباهت روشنک با دختری از زمانهای دور به قیمت جانش تمام میشود؟ آیا او میتواند از مهلکهای که دیوها و جادوگرها و آدمهای شیطانصفت به پا کردهاند، جان سالم به درد ببرد؟ راه گریزی نیست انگار جز اینکه هولناکترین نمایش تاریخ را بازی کند. نمایشی جاودانه سراسر درد و رنج که نه آغازی دارد و نه پایانی.