دردونه جمال‌باجی
نویسندهعلی دین‌محمد
ژانرتاریخی
ناشرزرین اندیشمند
اولین چاپ۱۴۰۱
تعداد صفحات۵۱۶
لینک به‌خوانبه‌خوان

دردونه جمال‌باجی

در دارالحکومه شیراز، پیک مخصوص ابوالحسن خان مشیرالملک سریع خودش را با الاغ تیزپایی به عمارت می‌رسانده و خوشحال و سر از پا نشناخته به دیدار والی می‌رود. مشیرالملک مردیست حدود چهل سال میان قامت با اندامی نسبتا ورزیده، سبیل و ریش بلند و پرپشت و چشمانی سرخ فام و گردنی گوشتدار که در صحن دارالحکومه ایستاده و قدم‌زنان مشغول رتق و فتق امور و گرم صحبت با بزرگان شهر است. او با دیدن پیک همه چیز را فراموش می‌کند و سریع به طرفش می‌رود. پیک نزدیک رسیده و تا کمر خم شده و تعظیمی غرّا به والی می‌کند. مشیرالملک انگار منتظر و چشم انتظار خبر مهمی است و دل در دلش نیست - هاا..چه خبر؟! پیک هنوز کمر خم کرده مانده اما صدایش هیجان زده و بالاست. - خوش خبر جناب والی...دردتان بجونم که پیک شادی و سرورم...گل پسری کاکل زری و سور و مور بدنیا اومده که افتخار می کنه عموش والی بزرگ شهره. - مشیرالملک با آن هیبت قرص و مغرورانه و پرجاذبه خود از شوق می ترکد و دست‌ها را چند بار بهم می کوبد. 

- از متن کتاب